آنیساآنیسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

آنیسام بزرگ شده...

1393/4/27 2:54
نویسنده : مامان ثریا
242 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااام زندگیم مییییدونم خیلییییی دیر آپ کردم وبلاگتو .........ببخش مامانیو عزیزم .اما باور کن تقصیر توِِ هم هستتتت ماشالا... خیییییلیییی شیطون شدییی خیلی عزیزم روزا که وقتی بیداری اصلا فرصت نمیکنم بیام برات بنویسم .قبلنا هم که شبا مینوشتم واسه این بود که زود میخوابیدی...اما حالا مگه خواب داری تو دختر تا منو نخوابونی مگه میخوابی وروجکم, خوابتم میادا چشاتم بسته میشه اما فقط دوست داری شیطنت کنی تا هروقت ما بیدار باشیم توام بیدار میمونی حتی همین دیشب که شبه احیا بود با ما بیدار موندی .....

خداروشکر امشب زود خوابیدی اومدم تا ازکارای این چند وقتت و پیشرفتاتو بنویسم

آنیسای من شیرین زبونیت دیوووونم میکنه وقتی حرف میزنی حتی اگه تو اوج اعصبانیتم باشم خندم میگیره یعنی من عاشق حرف زدنتم دیگه همه چیو کاملا متوجه میشی اوایل فقط کلمه میگفتی بعد یواش یواش شروع شد یه کلمه شد دوتا ,حالا اون یه کلمه و دو کلمه هات شدن جملهههه... شدن لذت بخش ترین دوران زندگیم اخ چقد شیرینی اخه تو عشقم,وقتی میخوای یه کاری بکنی مثلا یه چیزی بخوری اولش میگی بوحویم؟؟؟ (بخورم) اخه جالبه سرتم تکون میدی سوالی میپرسی مثلا داری اجازه میگیری ,اون موقع اس که دلم میخواد گازت بگیرم ...البته دلم نمیادا خلاصه وقتی حرف میزنی عشق میکنم,,,همه اطرافیانم همیشه از شیرین زبونیه تو میگن ...

از غذا خوردنت بگم که خیلی بد غذایی باید سرگرمت کنم تا غذا بخوری البته خودت میخوریا اصلا دوست نداری که من بهت غذا بدم.میگی حودم بحورم  (خودم بخورم) هر وقتم واقعا احساس گشنگی بکنی بهم میگی مانی غذا بیار,یا حتی اگه شیر بخوای یا میوه ازم میخوای البته الان 2ماهه که شیر خشک دیگه نمیخوری بجاش یه شیر غنی شده که اسمش ب ب جونیوره اونو میخوری که دکترت گفته دیگه اونم قطش کنم به جاش شیر پاستوریزه بخوری....

چندتا شعر یاد گرفتی ,پازلاتو خیلی دوس داری ,دوس داری با عروسکات مثل یه بچه برخورد کنی مثلا وقتی میبینی افتاده یه گوشه با نگرانی بهم میگی مانیییی نی نی دیه میتونه (گریه میکنه) بعد بدو بدو میریو ورش میداری ...کارتون هم زیاد نمیبینی , همش دوس داری تو کارای خونه بهم کمک کنی آخه من قربونت بشم اخهههه ...وقتی جارو برقی میکشم ازم میگیری, تو گردگیری بهم کمک میکنی...حتی وقتی ظرف میشورم میای میگی منم بشویم .... عاشق اب بازی اصصصلا خسته نمیشی از اب...جونمیییی تو انیسا الان که خوابی دل تنگت شدممم زندگیممممم....

بیشتر وقتا خونه آنا جونیم هم اونا به تو هم تو به اونا خیلی وابسته شدین بهم ...غیر ممکنه یه روز هم دیگرو نبینین بیشتر از من با آنا جون کنار میای خلاصه خیلی اذیتش میکنی عزیزم...

واااای آنیسامم تازگیا یاد گرفتی اسم همه چیو میپرسی میگی این چیه؟؟؟ یا اگه عکس کسو ببینی میگی ای کیه؟؟؟چقدم قیافت تو اون حال شبیه علامت سوال میشه اخه عشقم خیلیییی دوست دارم...

علاقه ی خاصی هم به نقاشی داری هر روزنقاشی میکشی دخترم میخواد بشه آنیساالملک ..

تازه بگم از نماز خوندنتتتت روسریه منو مثل یه چادر سرت میکنی همش میری سجده یهویی دراز میکشی سجده میکنی حتما عکسشو میزارم خیلی بامزه نه بامزه تر میشی عروسکممم...خلاصه آنیسام بزرگ شده ....راستی دایی امین دو روزه که رفته سربازی دلتنگش بودم گریه کردم اومدیو بهم گفته مامان دریه نتون(گریه نکن) خوشحال شدم از این که منو فهمیدی....این خیلی حس خوبیه دختر قشنگم ...خدارو شکر که دارمت....

خاله فاطمه هم از مکه کلی برات لباسای خوشگل خریده عکساشونم حتما میزارم...

خیلی خیلی دوست دارم قول میدم زودی بیامو کلی عکس داری همرو بزام.....

 

پسندها (3)

نظرات (0)